کافه سینما-آرش خیروی: «شو تایم» شبکهای موفق در پخش سریالهای تلویزیونی است. نمونههای موفقی از جمله «سرزمین مادری»، «کلیفرنیکیشن»، «شیم لس» و… محصول این شبکه هستند. اما بدون شک یکی از محبوبترین و موفقترین سریالهای ساخته شده در «شو تایم» شبکه «دکستر» است. در اینجا قصد داریم در آستانه آخرین قسمت از این سریال محبوب نگاهی گذرا به ۸ فصل پخش شده از آن بیندازیم.
به گزارش کافه سینما، هر فصل از «دکستر»، داستان «دکستر مرگان» آنالیزگر الگوهای پاشیدگی خون در صحنههای جنایت است که برای ایستگاه پلیس میامی کار میکند. او در عین حال یک قاتل زنجیرهای است که با زندگی دوگانهای که دارد موفق شده هم به نیازهای درونی خود پاسخ دهد و هم نزد همکاران و خانوادهاش محبوب باشد. «هری مورگان» پدر «دکستر» متوجه نیاز ذاتی فرزندش به کشتن میشود و خود او که پلیس است سعی میکند این غریزه را با تعلیمات خود به جهتی مشخص برای کشتن جنایتکاران و به قول خودش انسانهای بد هدایت کند.
فصل اول
این فصل از سریال اول اکتبر سال ۲۰۰۶ آغاز شد. «دکستر» در فصل اول با یک قاتل زنجیرهای به جز خودش در شهر میامی روبرو میشود که به قاتل کامیون یخچال دار معروف است. در همین فصل با «دبرا» خواهر و دوست صمیمی «دکستر» آشنا میشویم و به غیر از او «ریتا بنت» هم وارد زندگی او میشود که روابط عاطفی بین آنها شکل میگیرد. در فصل اول خیال «هری» پدر «دکستر» را مانند یک مرشد در کنار او میبینیم که در واقع حامی و هدایتگر اوست. همچنین چرایی وجود تاریکی درون «دکستر» با واکاوی در گذشته او مشخص میشود.
فصل دوم
در فصل دوم «جیمز دوک» یکی از همکاران «دکستر» که به او مظنون شده، بیش از پیش به دنبال اوست و میخواهد سر از زندگی خصوصی او در آورد. از سویی دیگر «ریتا» هم به رفتارهای غیر عادی او مشکوک میشود و «دکستر» برای فرار از این موضوع به اعتیاد اعتراف میکند. در این فصل با آشنایی «دکستر» با دختری به نام «لایلا» در جلسات ترک اعتیاد، که خودش هم میل به کشتن دارد، زوایای بیشتری از درون «دکستر» مشخص میشود. او در این فصل هم موفق میشود به خوبی از مظان اتهام رهایی یابد.
فصل سوم
آشنایی «دکستر» با «میگوئل پرادو» دادستان شهر هسته مرکزی این قسمت است. آنها دوستی نزدیکی با هم پیدا میکنند و در این راه «دکستر» در موقعیت متضاد و متناقضی قرار میگیرد. این تناقض وقتی به اوج میرسد که «دکستر با» ریتا ازدواج میکند. مشکلات وقتی بیش از پیش میشود که «دبرا» با مشکوک شدن به گذشته کاری پدرش، سعی میکند از زندگی گذشته او سر درآورد.
فصل چهارم
حالا «دکستر» دیگر صاحب یک خانواده است. فرزندی به نام «هریسون» دارد و با «ریتا» در خانهای در حومه شهر به زندگی مشغول است. از سویی دیگر «دبرا» هم با یک مأمور بازنشسته اف. بی. آی که به دنبال یک قاتل زنجیرهای به نام «قاتل سهگانه» است آشنا میشود و روابط عاطفی بین آنها شکل میگیرد. از سویی دیگر دکستر هم که به اطلاعات این قاتل زنجیرهای دسترسی پیدا کرده، برای این که خودش او را مجازات کند در حالی که «دبرا» و «لاندی» هم به دنبال او هستند، وی را تعقیب میکند. او با «آرتور میچل» که همان «قاتل» سهگانه است طرح دوستی میریزد و به او نزدیک میشود. اما وقتی «میچل» به هویت «دکستر» پی میبرد، موضوع پیچیدهتر میشود.
فصل پنجم
در این فصل دکستر و هریسون تنها هستند و دیگر «ریتا» در کنارشان نیست. «دکستر» تمام تلاش خود را میکند که تعادل را به خانوادهاش بازگرداند. از طرفی تمام سعی و تلاش خود را به کار میبرد تا تمایلات درونی خود را بیش از پیش کنترل کند. اما در این اثنا با دختری به نام «لومن» که مورد شکنجه و آزار قرار گرفته آشنا میشود و به او کمک میکند تا از مسببین آزار و شکنجهاش انتقام بگیرد.
فصل ششم
زندگی «دکستر» به وضعیتی طبیعی برگشته و او در کنار زندگی با «هریسون» به قتلهایش هم ادامه میدهد. اما با پیدا شدن «قاتل روز قیامت»، دوباره زندگی او دستخوش حادثه میشود. در این فصل درگیری «دکستر» را با موضوعات روحانی و معنوی میبینیم. اما نقطه اوج این فصل زمانی است که «دبرا» به راز او پی میبرد.
فصل هفتم
فصل هفتم سراسر درگیری «دکستر» و «دبرا» را میبینیم؛ و این درگیریها نیز سرانجام به جایی ختم میشود که «دبرا» مجبور میشود به خاطر «دکستر» دست به قتل بزند. به غیر از این او با دختری به نام «هانا مککی» آشنا میشود که رابطهای نزدیک با او پیدا میکند. این دختر یک قاتل زنجیرهای است. «دکستر» طی ماجراهایی مجبور میشود «هانا» را به زندان بیندازد.
فصل هشتم
در این فصل
«دکستر» خالق خود را میشناسد. «دکتر اولین ووگل» که با همکاری «هری»، «کد» هایی را که شخصیت «دکستر» بر اساس آن شکل گرفته را ساخته است به نوعی مادر غیر رسمی او محسوب میشود. «دبرا» پس از ماجرای تلخی که از سر گذرانده از «دکستر» دوری میکند و حتی قصد دارد به قتلی که انجام داده هم اعتراف کند. اما دکستر موفق میشود رابطه خود را با «دبرا» بهبود ببخشد و تصمیم میگیرد، برای شروع یک زندگی جدید، همراه «هریسون» و «هانا» برای همیشه میامی را ترک کند.
آرش خیروی / کافه سینما