کافه سینما- سید آریا قریشی: یکی از ایراداتی که این روزها زیاد به گناهکاران وارد میشود، این است که فیلم جدید فرامرز قریبیان، یک فیلم «ایرانی» نیست. اما آیا این واقعاً یک عیب است؟ اساساً چه زمانی ایرانی بودن یا نبودن میتواند نمایانگر خوب یا بد بودن یک فیلم باشد؟ راستش همه چیز بستگی به توقعی دارد که خود فیلم در ما ایجاد میکند. در مورد فیلمی که از همان ابتدا سعی میکند خودش را فیلمی با مؤلفههای ملی نشان دهد، بله! دور شدن از فضا و فرهنگ ایرانی یک ایراد بزرگ است. اما آیا گناهکاران چنین فیلمی است؟ وقتی سکانس تعقیب و گریز سرگرد تدین (فرامرز قریبیان) و حامد رزاقی (محسن افشانی) در سینما همزمان میشود با نمایش فیلم هفت در آن سینما، چگونه میتوان نبود مؤلفههای ایرانی را نقطه ضعف فیلم دانست؟
مگر این همه فیلم «فاخر» و «ملی» و «ایرانی» (و همه این القاب و صفات پرطمطراق) که در این سالها ساخته شدهاند، چه گلی به سر سینمای این مملکت زدهاند (به جز پر کردن جیب عدهای و ایجاد ثبات شغلی برای افرادی که نگاهشان نه به مردم، که به بالا دستیهایشان است) که حالا برخی اصرار به ادامه آن مسیر دارند؟ این همه تصویر ملکوتی که از نیروهای حافظ قانون در مملکت دیدهایم، آیا به کاهش آمار جنایت در مملکت کمک کردهاند؟ از این دید، اتفاقاً گناهکاران بسیار دغدغه مدارتر از آن گونه فیلمها است. مدتها است که بساط کمونیسم برچیده شده و وقت آن گذشته که – آن طور که استالین میگفت – بخواهیم در فیلمهای سینمایی «به زمان حال از دریچه آینده بنگریم» و آنچه در زمان حال میگذرد را فراموش کنیم تا یک مدینه فاضله را به تصویر بکشیم. قطعاً منظور این نیست که همه فیلمهای سینمای ایران به نمایش مشکلات بپردازند. اما اگر قرار است سینما روی جامعه اثر بگذارد، این امر با کنار هم قرار گرفتن انواع و اقسام دیدگاهها صورت میپذیرد. ضمن اینکه یک بار برای همیشه باید این فکر را از ذهنمان بیرون کنیم که نمایش شخصیتی مشکل دار که متعلق به قشر خاصی از جامعه است، به معنای توهین به همه افراد آن قشر است. مسلماً نمایش فیلمی مثل گناهکاران، به تغییر نظر مردم در مورد نیروهای حافظ قانون منجر نمیشود. مردمی که در روزهای شادی پس از انتخابات 92 – هنگامی که با رفتار مهربانانه نیروی انتظامی روبه رو میشدند – در شعارهایشان از آنان تشکر میکردند، انعطاف پذیرتر از چیزی هستند که عدهای میاندیشند. بگذریم…
با توجه به انتظاری که خیلیها از این دسته فیلمها دارند، گناهکاران یک فیلم ایرانی نیست و ایرانی نبودنش اتفاقاً از جنبههای مختلفی به نفع فیلم تمام شده است. اول از همه اینکه به قریبیان پدر و پسر اجازه میدهد فیلمی بر اساس قواعد ژانر بسازند. آنها دیگر قرار نیست به جای تمرکز بر جذابیتهای روایی و مضمونی فیلمشان، به راضی کردن آقا بالا سرهای خود بیندیشند. نتیجه این میشود که گناهکاران فیلمی است که در آن میتوان از «ساختار» حرف زد و اگر پیچی به داستان اضافه میشود، قرار است به جذابیت فیلم کمک کند و نه اینکه مضامینی باب میل نگاه رسمی را به زور در فیلم جا دهد. این پیچها و فعل و انفعالات ممکن است همه جا به کمک فیلم نیامده باشند. اما لااقل خیالمان راحت است که با فیلمی طرف نیستیم که همه پتانسیلش را به باد میدهد تا چند حرف و پیام پوسیده و تکراری را در مغز تماشاگر فرو کند. این البته از مزایای فیلمسازی مستقل هم هست. وقتی فیلمساز در درجه اول در قبال خودش و سپس تماشاگر مسئول است و نه در قبال آدم یا نهادِ (وقتی بحث تفکر فردی در میان نباشد، چه فرقی میان آدم و نهاد وجود دارد؟) سینما نشناسی که سرمایهای را وارد فیلم کرده و انتظار دارد مضامین مورد علاقهاش به هر شکلی که شده، وارد فیلم شوند. همه این مسائل، به علاوه حضور فرامرز و سام قریبیان – که هر دو فیلم بینهای حرفهای هستند و مشخص است که از دل خود سینما به این پدیده علاقهمند شدهاند و نه به واسطه عوامل بیرونی– باعث میشود که این دو فرصت پرداخت بیشتر شخصیتهایی جذاب را پیدا کنند. برای قریبیان پدر و پسر، صرف سینمایی بودن ماجرا جذابتر و مهمتر از پیام اجتماعی و این حرفها است. جالب است که یکی از معدود فیلمهای سالهای اخیر سینمای ایران که در آن بالاخره تعهد به سینما در درجه اول قرار گرفته است، از سوی عدهای از افرادی که زمانی آنها را با عنوان «نمایندگان نگاه رسمی» میشناختیم مورد هجوم قرار میگیرد. یعنی واقعاً سینمای ایران در طول این سالها این قدر غیر جذاب و غیر سینمایی بوده است؟!
نکته مهم دیگر این است که نتیجه تلاش قریبیان پدر و پسر در خلق شخصیتها و داستان جذاب و گیرا، به پیام اجتماعی گزندهای هم ختم شده است. این بار دیگر تعهد اجتماعی و جذابیت فیلم از هم جدا نیستند. سکانسهایی که به تأثیرگذاری فیلم بر تماشاگر کمک میکنند، همانهایی هستند که میتوان حرفها و پیامهای فیلم را هم از دل آنان بیرون کشید.
از سوی دیگر، تصویری که از نیروی پلیس در این فیلم میبینیم، در مقایسه با دیگر آثار معمول همه این سالهای سینمای ایران، به یک اندازه متفاوت و باورپذیر است. از سویی، شخصیت سرگرد تدین ربط چندانی به تصویر «در خدمت سیستم» که در این سالها از پلیس دیدیم، ندارد. تدین البته شاید بیش از همه پلیسهای این سالهای سینما و تلویزیونی ایران در برابر اشرار قاطع و بیرحم باشد. آن قدر که این بار از سوی خود مأموران پلیس مورد سوءظن قرار میگیرد! اما بر خلاف انتظار، کسی است که در درجه اول به وجود و شرافت خودش پایبند است تا به نیروهای مافوقش. منحصر به فرد بودن، خودرأی بودن و تکرو بودن تدین چندین و چند بار در طول فیلم مورد تأکید قرار میگیرد. از کله پاچه خوردن سر ظهر او گرفته تا صحبتهای دم در کلوپ ضیا معمار (رضا رویگری) در ترکیه؛ وقتی نیروهای پلیس در مورد انگیزههای ورودشان به این حرفه صحبت میکنند و در میان انگیزههایی همچون بورسیه خوب و عشق به تحقیق، تدین تنها کسی است که انگیزهای کاملاً شخصی را برای ورود به این عرصه بیان میکند: تلاش برای گرفتن انتقام دختر زیبایی که در همسایگی آنها زندگی میکرد و به قتل رسید. چنین تمهیداتی از سوی سام قریبیان باعث میشود که تصویری زمینی و باور پذیر از سرگرد تدین در ذهن تماشاگر شکل بگیرد. تصویری که قطعاً از بسیاری جهات، پذیرفتنیتر و جذابتر از تصویر آسمانی پلیسهای اکثر آثار ایرانی است. سرگرد تدین شاید در مقایسه با تصویر مرسوم پلیس در سینما و تلویزیون ایران، آدم کاملی نباشد. اما یکی از جنس همین مردم است. کسی که ممکن است فریب بخورد یا از رقیبش عقب بیفتد، اما این قدر شجاع، متعهد (نه به معنای دیکته شده این چند دهه در سینمای ایران) و مغرور است که تا ته خط پیش میرود. ادامه نمایش چنین تصویری، اتفاقاً بیش از آنچه ممکن است در نگاه اول به نظر برسد، به نفع پلیس است. چرا که باعث ایجاد نزدیکی احساسی میان مردم و نیروهای حافظ قانون میشود. اینکه مردم، نیروهای پلیس را یکی از خودشان بدانند، میتواند سرآغاز حل بسیاری از مشکلات باشد.
سید آریا قریشی/ کافه سینما