کافه سینما-امیر قادری: روز گذشته در جلسهای شرکت کردم که در آن یک مدیر عالیرتبه فرهنگ مملکت هم حضور داشت. به دلیل آن چه در ادامه این نوشته خواهید خواند، طبعا همه تلاشم را به خرج میدهم تا پی نبرید که آن آقای مدیر کی بود و حضار چه کسانی و نمایندههای چه رسانههایی بودند و اصلا موضوع جلسه چی بود. اما نتیجه این جلسه، با این که به نظرم میرسید و میدانستم همین از آن بیرون میآید، بسیار افسرده کننده و دردناک از آب درآمد. انرژیام گرفته شد.
جلسه به شکل معمول شروع شد و با گپ و گفت و اینها ادامه پیدا کرد، تا به لحظهای رسیدیم که میخواهم از این جا به بعدش را برایتان نقل کنم. لحظهای که مدیر فرهنگی مربوطه، از نمایندگان بخش فرهنگی چند رسانه مجازی اصلی و مهم کشور، خواست تا با تشکیل جلساتی، نظرهای واقعی خودشان را درباره موضوعات مورد بحث، مطرح کنند تا منتشر شود. و اصرار داشت که قرار نیست هیچ چیزی القا شود و احیانا فشاری اتفاق بیفتد. او فقط نظر واقعی و فردی را میخواهد تا بعد منتشر شود.
به نیت آقای مدیر اطمینان داشتم و میدانستم که برای رسیدن به نتیجه، نظر “واقعی” ما را میخواهد. اما برایش گفتم که: رسیدن به چنین هدفی امکان ندارد و اصلا برگزاری چنین جلسهای کار بیهودهای است. چون باقی دوستان حاضر در این جلسه، نمایندگان رسانههای بزرگی از هر دو جناح کشور هستند. اما هر کدام از این رسانهها، به جز کافه سینما که درست یا غلط، خودمان تعیین میکنیم چی در آن بنویسیم و صحیح یا اشتباه، چه موضعی بگیریم، به پایگاه سیاسی و جریانی وصلاند که نمیتوانند در هر لحظه نظر واقعی خودشان را، باز درست یا غلط، درباره تمام پدیدهها منتشر کنند. شاید در ده مقاله و یادداشت در این رسانهها، نظر واقعی فرد نویسنده و مدیر آن بخش نوشته شود، اما دست آخر، واکنش نهایی با یک پدیده، باید همسو با نظر سرمایهگذارهای اصلی فلان رسانه باشد که وابسته به یک جریان سیاسی منتهی به پول نفتاند. منطقی هم هست. وگرنه در چنین چرخهای، دلیلی برای سرمایه گذاری روی یک رسانه نیست. پس برگزاری چنین جلساتی فایدهای ندارد. شما در هر شرایطی با نمایندگان و فرستادهها رو به رو خواهید بود و نه با افراد. و آنها مجبورند در چارچوب جریان سیاسی خودشان حرف بزنند و چیزی منتشر کنند. مگر این که نظر نمایندگان این رسانهها را به عنوان شخصیت حقیقی و جدا از مقام رسانهایشان بخواهید، که این هم به دردتان نمیخورد.
آقای مدیر فرهنگی گفت: به همین تلخی؟ یعنی هیچ راهی نیست؟ بهاش گفتم: به همین تلخی، و واقعا هیچ راهی نیست. چون در این چند دهه، در این کشور اجازه داده نشده که فرد قدرت بگیرد و رسانه مستقل ایجاد شود تا حالا و در این تاریخ، در آستانه ورود به دنیای تازه، که به فردیت نیاز دارید و به حضور نهادهای مستقل، این افراد و این رسانهها و این آثار، به درد مملکت بخورند. تازه اوضاع از این هم بدتر است. چون اگر چنین جلسهای، مثلا با فیلمسازها و تهیه کنندههای سینما هم برگزار کنید، باز به مشکل خواهید خورد. به این خاطر که اغلب آن آدمها هم در چارچوب حزب و طبقه و مرام سیاسی خودشان تعریف میشوند، آن سینماگرها البته بیشتر از نماینده یک رسانه نفتی و سیاسی قدرت مانور دارند، اما باز هم پس از اندکی پیشروی، به دیوارهای تنگ سیاست و نفت برمیخورند و مجبور میشوند در محدوده قدرت گروه سیاسی نفتی که بهشان قدرت داده، بایستند. حالا چپ یا راست. در این شرایط شما شهروندان محدود و حرف گوشکن زیادی از خانوادهها و طبقات خاص، تربیت کردهاید، ولی حالا که به عقیده مستقل و واقعی یک فرد برای گسترش و پیشرفت مملکت، نیاز دارید، دیگر کسی وجود ندارد که بتواند در موقعیتی مستقل، تصمیمی بگیرد که به نفع امنیت ملی این کشور و مردماش باشد. همین است که در همه این سالها، امنیت موجود این قدر شکننده بوده و باید مدام نگران بادهایی باشد که از بیرون میوزد. چون نخبگان تربیت شده، تنها خواهند توانست منافع طبقه و رسانه و حزب و خانوادهشان را حفظ کنند و نه این که در حوزهای فراتر، به درد مردم و کشورشان بخورند. این سرنوشت کشوری است که سرنوشتاش را به پول نفت و خانوادههای خاص گره زده و از قهرمان کردن و به فردیت رساندن مردماش ترسیده است.
حالا که اینها را دارم برایتان مینویسم، بعید میدانم که دیگر چنین جلساتی با حضور رسانهها و هنرمندان برگزار شود. مگر این که موضوع جلسه دوباره برگردد به قبل و عوض امنیت و گسترش و پیشرفت و قهرمانی مردم و کشور، دوباره بشود برگزاری چنین جلساتی با هدف تامین منافع گروههای خاص.
تلخ است اما همین است که هست. این چرخه یا باید بشکند، یا نتیجهای جز این نمیتواند داشته باشد.
—————————————————————————————————
یادداشت هفته قبل درباره نشانههای ورود کشورمان به دنیای تازه و دوران جدید، بازخوردهای فراوان و موثری داشت میخواستم قبل از آن که به جشنواره برسیم، که گفتم جشنواره مهمی است و میتواند همه این بحثها را تحتالشعاع قرار دهد، این هفته هم در همین باره بنویسم: درباره نشانههای فراوانی که روز به روز ظاهر میشوند در مسیر ورود کشور به دنیای نو. از جمله در هفت روز گذشته… بعد فیلم شتاب (RUSH) ران هاوارد و پیتر مورگان را دیدم که مدتها منتظرش بودم و شد فیلم مورد علاقه امسالم و خواستم درباره این هفته درباره دو قهرمان فیلم بنویسم و موضع گیری نهایی اثر… تا این که نوبت به جلسه دیروز رسید.