خانه / سینما / یخ زده: ساخت شکنی از نظام ارزشی کهنه دنیای قدیم، در آغاز ورود به دنیای جدید / چرا شکست و انزوا و رویاشکنی، برای یک اثر هنری ارزش است؟ / یادداشت این هفته امیر قادری

یخ زده: ساخت شکنی از نظام ارزشی کهنه دنیای قدیم، در آغاز ورود به دنیای جدید / چرا شکست و انزوا و رویاشکنی، برای یک اثر هنری ارزش است؟ / یادداشت این هفته امیر قادری

کافه سینما-امیر قادری: خب. روز به روز دارد مرز میان دو قطب“تقابل‌های دوتایی” پذیرفته شده در دنیای قدیم، باریک‌تر و محوتر می‌شود. از تقابل میان “فرد” و “جمع” گرفته، تا مثلا تقابل میان “مستقل” و عضو “جریان اصلی”. (یاد فیلم “پوستی که در آن زندگی می‌کنیم” پدرو آلمودوبار افتادم که حتی تقابل میان دو جنس “زن” و “مرد” را، با پلات داستانی هوشمندانه‌اش، هم زیر سوال می‌برد!) مسیر تفکر و شکل زندگی واقعی و مجازی، طوری شده که دیگر نمی‌توان با تکیه بر مرزبندی‌های قدیم، اوضاع را رصد و تحلیل کرد. اما این تازه بخش روشن ماجراست. انیمیشن تازه کمپانی دیزنی، یعنی “یخ زده”، را که دیدم، جایی که پرنسس زیبای همیشگی و قطب منفی ماجرا بر هم منطبق می‌شوند، به نظرم رسید که خوب است این هفته، نه فقط درباره از میان رفتن مرز قدیمی میان این تقابل‌ها، که درباره ساخت شکنی مفاهیم قدیم حرف بزنیم. یک جور بازنگری ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها در ابتدای ورود کشورمان به دنیای تازه و دوران جدید. و ابتدا و برای ورود، از حوزه هنر و سینما شروع کنیم. آیا آن چه تا به امروز به عنوان امتیاز مضمونی یک فیلم در نظر گرفته بودیم، واقعا امتیاز بود؟

اجازه بدهید شفاف‌تر حرف بزنیم. به سنت نقد ادبی و سینمایی، نه فقط در ایران، که وجه قالب‌اش در همه دنیا، نگاه کنید. یک مرور اجمالی. مثلا چرا “تنهایی” ارزش است و “به هم رسیدن آدم‌ها” دروغ؟ چرا همیشه از نمایش “شکست”، به عنوان یک سنت روشنفکری دفاع شده، و نه “پیروزی”؟ چرا نمایش “فقر”، ارزش‌ای بیش از “فراوانی” داشته است؟ و “از بین رفتن”، بیش از “ساختن و تولید کردن”. چرا نتوانستن و به زانو درآمدن شخصیت‌ها، و در تنهایی ماندن‌شان، جلوه‌ای از واقع‌گرایی سازندگان اثر قلمداد شده و نه برعکس. چرا هر جلوه‌ای از انرژی و فراوانی، مذمت شده به سوی جریان اصلی هل داده شده، و در عوض نمایش نکبت را پاس داشته‌ایم؟ البته آثار بزرگ و اصیل‌ای با تکیه بر مضامین قدرنهاده شده در این سال‌ها، ساخته شده و همچنان می‌توان ساخت. اما این که چنین آثار و مضامینی در ذات خودشان، در برابر معناهای مقابل‌، اهمیت پیدا کنند و قدر یابند، عجیب و غیر قابل درک است. چند تا نقد درباره فیلم‌های تاریخ سینما نوشته شده که ارزش فیلم را مثلا پوچ بودن رویا قلمداد کرده‌اند! فلان فیلم خوب است، چون نشان می‌دهد که مثلا رویای آدم‌های بهمان شهر، بی‌مقدار بوده و حقیقت چیز دیگری است! آخر چطور چنین درکی از زندگی می‌تواند ارزش ذاتی برای یک فیلم باشد، و تلاش برای به واقعیت تبدیل کردن رویای آدم‌ها برای یک زندگی بهتر، یک حماقت هنری، مثلا.

این را بگذارید در برابر آن آثاری که به عنوان “جریان اصلی”، در مسیر معمول تفکر چپ موسوم به روشنفکری کنار گذاشته شده. آثاری منطبق با اسطوره‌ها. درباره سفر قهرمان و رسیدن به پیروزی. بر اساس استفاده از همان کهن‌الگوهای شناخته شده در ساختارهای معمول درام. همان‌ دنیای مبتنی بر ارزش‌هایی که مثلا در همین فیلم آخر کمپانی آقای والت دیزنی می‌شود دید. داستان آدم‌های در طلب وصل و فرجام نیک. جهان سیاه و سفید اسطوره‌ای مبتنی بر خیر و شر. قصه پرنسس‌های زیبایی که باید بتوانند تفاوت‌شان را با دیگر مردم دنیا باور کنند، آن چه در نهادشان به ودیعه گذاشته شده را باور کنند، بکوشند از آن عنصر متفاوت کننده، برای خیر دیگر مردمان بهره ببرند، و دنیا را تغییر دهند. می‌شود از این ساختارهای معمول استفاده کرد و محصول بد ساخت و می‌شود هم، که فیلم خوب. اما آن چه در دهه‌های اخیر، جریان غالب نقد و نظر ما را تشکیل داده، معمولا به سمتی رفته که پوچ بودن و احمقانه بودن چنین رویاها و اهدافی را برملا کند. وقتی تفاوت میان آدم‌ها انکار می‌شود. این جاست که به یک ساخت شکنی در جهان ارزشی نظریه‌های‌مان نیاز داریم: این که شکست، لاجرم با اهمیت‌تر و روشنفکرانه‌تر و واقع‌گرایانه‌تر از پیروزی نیست. و فقر، مهم‌تر از فراوانی، و درهم شکستن، باارزش‌تر از تولید کردن! باورکردنی نیست. ولی خوب که مرور کنید، متوجه خواهید شد که چنین نظام ارزش‌ای را برای محصولات هنری‌مان و خودمان در دهه‌های گذشته ساخته‌ بودیم. این وسط آن چه از دست رفته، دم عمو والت و کمپانی دیزنی است که هنوز می‌تواند انسان‌ها را برای ساختن و به هم رساندن و تولید کردن و زیبا بودن تشویق کند. نفس‌ای که هشتاد سال پیش به روح کمپانی دمیده شده، و هنوز هم گرم‌مان می‌کند. در دنیای نظریه‌هایی که برای هنرمندی یک چهره زیبا را زشت می‌کند، ارزش بیشتری برایش قایل‌اند تا برعکس! به چهره‌ و گریم بازیگران زن سینمای ایران در آثار موسوم به هنری، در سال‌های اخیر نگاه کنید!

***

بعد تازه از این مرحله که بگذریم، آن وقت می‌رسیم به یکی از اصلی‌ترین ویژگی‌های دنیای جدید. همان صحبت ابتدای این مطلب. و گذر از مرز میان تقابل‌های دوتایی همیشگی، به سوی مسیر سومی که دیگر چنین مرز و محدودیتی را باور ندارد. از آخرین نمونه‌های این جریان هم فیلمنامه‌ای است که پیتر مورگان، برای فیلم RUSH ران هاوارد نوشته. فیلم با تقابل‌های دوتایی همیشگی شروع می‌شود که میان دو قهرمان‌اش فرق می‌گذارد و از میانه‌های داستان به مسیر سومی می‌رسد که بر اساس نظام ارزشی کهنه و مبتنی بر تقابل قطب‌های قدیمی، قابل فهم نیست. انسان کامل انتهای قصه چیز دیگری است.

می‌شود این تلاش برای تغییر نظام‌های ارزشی کهنه و پذیرفته شده را، در ابتدای ورود کشورمان به دوران تازه و دنیای جدید، از همین جشنواره فجر پیش رو آغاز کرد. آن جا که همه محصولات برآمده از نظام ارزشی قدیم، از طیف‌‌ها و گروه‌های مختلف سی سال اخیر، قطار شده‌اند. در این باره امیدوارم هفته بعد بیشتر حرف بزنیم.

دیدگاهتان را ثبت کنید